صحنه های تابستانی برای 3 نفر برای کودکان. خانواده دوستانه صحنه کوتاه برای کودکان. صحنه خانوادگی - "مرد تانتوم"

صحنه برای کودکان 5-6 ساله در مهد کودک "یک روز در باغ"

طراحی شده برای توسعه خلاقیت تئاتر کودکان بزرگتر. سن پیش دبستانی   و توسعه مهارت های بازیگری خود را. یک بزرگسال بالغ و 15 بازیگر کودک در صحنه حضور دارند. این توسعه را می توان توسط رهبران موسیقی، معلمان مهد کودک در آماده سازی تعطیلات و سرگرمی، اختصاص داده شده به سالگرد استفاده می شود. مهد کودک، روز احمق آوریل، روز خانوادگی، می تواند در تهیه جلسه پدر و مادر مورد استفاده قرار گیرد. مرحله برای کودکان پیش دبستانی طراحی شده است. در عمل، آن را به عنوان مواد سرگرمی در چارچوب جلسه برنامه ریزی شده والدین، که در مارس 2015 با والدین فرزندان گروه ارشد MADOU DSOW 40 از ناحیه Kanevsky منطقه کراسنودار برگزار شد، مورد استفاده قرار گرفت.

  هدف:
  توسعه خلاقیت تئاتری در کودکان پیش دبستانی.
  وظایف:
  1. توجه به ویژگی های ارتباط والدین، معلمان و فرزندان توجه شود.
  2. احترام به بزرگسالان.
  3. توانایی تعامل در تیم را توسعه دهید.
  4. برای احیای احترام متقابل در تیم کودکان.

سرب:
  تاریخچه اخیرا و پیش از این اتفاق افتاده است
  داستان سرگرم کننده است، پر است از
  مهد کودک بزرگ در گوشه قرمز ساخته شده است
  و آنها تصميم گرفتند رنگ باغ هفت گل را نام ببرند
  در مورد او در حال حاضر در محله همه مردم می گویند!
  و افراد خوش شانسی به چنین مهد کودک می آمدند
  درباره زندگی در آن، در اینجا هر داستان خوشحال است که بشنود.

  (صرفه جویی در موسیقی، صبح، سر و صدا جمعیت، صدای کودکان، پدر و مادر کودکان را به باغ هدایت می کند)

اولین جفت:   دختر: اوه، مادر، من را فراموش کرده ام
  از خانه چک به
  مامان: این چیزی است که من گفتم
  جوراب دوباره!

جفت دوم:   پدر: خوب، با حرکت پا شما!
  من برای کار دیر می کنم
  پسر: خوب، پدر، خوب، پدر، خوب، صبر کنید!
  خوب من روی موشک پرواز نمی کنم!
جفت سوم:   مامان: برای پیاده روی مرا نگاه کن
  شما در گوشه گوشه مخفی می کنید!
  دختر: آه، مامان، من همه چیز را می دانم!
  خوب، من پنج ساله نیستم!

جفت چهارم: مامان: پسر، و کجا رسید؟
  پسر: روی میز گذاشتن ...
  مامان: خوب، چه کاری انجام می دهی
  خوب، ظرف غذا در سر من!

پنجم پنجم:   دختر: او همان سقوط را گفت
  بابا، لباس تنگ
  پدر: اوه، این زنان!
  آه، دختران زیبا !!!

  (مکث موسیقی، معلم وارد می شود)

مربی:   صبح بخیر همه
  بچه ها، لباس!
  همه ما در گروه هستیم
و ما هم بیداریم!

  (مکث موسیقی، بچه ها پیراهن بیرون می ریزند، صندلی ها را آویزان می کنند، نشستن، معلم برگ می کند، مربی فرهنگی جسمی ظاهر می شود)

مربی: سلامت در نظم است - ...
  کودکان و نوجوانان: با تشکر برای شارژ!
  مربی: طبق معمول، ما به نظم می رویم!
  کودک: آنجلا ج.
  مربی: دهان در قفل!
  زانو بالا
  جوراب کشیدن

  (محافظ صفحه نمایش موسیقی، کودکان پشت سر مربی یک ردیف در جلوی مخاطب قرار می گیرند و در صندلی نشسته اند، مربی برگ می کند، مدیر موسیقی به نظر می رسد)

1 فرزند: یک آهنگ جالب برای یادگیری امروز دارید؟
  2 کودک: آیا می توانیم رقص را دوباره یاد بگیریم؟
  موزیکال
  سر: همه نشسته اند کاملا، لبخند بیشتر دوست داشتنی است!
  ما balalaika بازی خواهیم کرد!

  (محافظ صفحه نمایش موسیقی، کودکان بالعلیاک را در دست خود می گیرند و بازی های موسیقی را تقلید می کنند، کارگردان موسیقی را ترک می کند، پرستار به نظر می رسد)

پرستار: صادقانه به من بگو، عزیزم، بچه ها!
  چه کسی دندان های من را صبح زد؟
  کودکان: من و من و من و من ...
  پرستار: امیدوارم امروز، نه دیروز!

  (صرفه جویی در موسیقی، کودکان خجالتی چشم خود را پایین می آورند، برگ های پرستار، یک سخنران به نظر می رسد)

سخنران: تمام اسفنج را به حلقه بگذارید
  و با هم همه آنها گفتند: "اوووه"
  کودک: ما گفتار ما در شب به خواب می رویم
  ما او را دوست داریم ...
همه بچه ها:   اوه خیلی خیلی ممنون

  (محافظ صفحه نمایش موسیقی، برگه گفتار درمانگر)

1 کودک: سلام خوشمزه از آشپزخانه می آید
  2 کودک: امروز ما برای ناهار ماهی داریم!
  3 کودک: دوباره این ماهی! من نمیتوانم ایستاده باشم!
  2 کودک: من شوخی میکنم! کتلت!
  3 کودک: من کوتوله را دوست دارم!

  (محافظ صفحه نمایش موسیقی، کودکان لباس پیراهن)

سرب:   و بنابراین همه نه ساعت با گذشت
  معلم برای هر سوال آماده است.
  جواب درست بدهید، تدریس کنید، سریع،
  و یک کتاب مورد علاقه را برای همه بخوانید.
  پاسخ به هزار سوال مهم
  چگونه یک موشک ساخت و نحوه تبدیل شدن به یک ملوان!
  آن شب خیلی زود، زمان رفتن به خانه است
  و اینطور است که ما با پدر و مادرم ملاقات می کنیم ...

اولین جفت:   دختر: مامان، چک ما متوجه شدیم
  مامان: دختر خوب، من این را می دانستم!
  اما کجا جوراب شماست؟
  دختر: من نمی دانم! از دست رفته!

جفت دوم: Sonny: خب، پاهای خود را برداشته اید
  من برای کارتون دیر می کنم!
  پدر: پسر، پسر، خوب، صبر کن!
  خسته از کار، در حال مرگ!

سومین جفت: دختر: مامان، همانطور که گفتی
  گوشه در برت مخفی شده است!
  مامان: شما سرخ شده، دختر
  خورشید در ناهار یکسان بود!

جفت چهارم: پسر: مامان، برای باغ پرداختی؟
  مامان: من را فراموش کرده ام از شما بپرسم
  رسید کجاست؟ خوب، کجا؟
  آه، ظروف سرباز می زنن

پنجم پنجم:   دختر: بابا، صبح تو بر من گذاشتی
  برادر جوان لباس تنگ!
  پدر: اوه، این زنان!
  اوه، در حال حاضر خیلی !!!
  (محافظ صفحه نمایش موسیقی، همه کودکان روی زمین نشسته اند)

سرب:   هنگامی که در Staroderevyankovskaya در سال دوازدهم
یک مهدکودک بزرگ در گوشه قرمز ساخته شده است.
  هر روز صبح، او برای اولین بار در انتظار است
  به طوری که پایه های کوچک در آستانه!

  (محافظ صفحه نمایش موسیقی، بازیگران به وسط سالن و تعظیم می روند)

افتخار گریشان و "Pivet!"

چطور Mashulya و Nastya Grishan آموزش داده شد که سلام کنند

Mashulya:

و گریشان از آپارتمان پنجم می آید. سلام، گریشان!

نستیا:

با صدای بلند صحبت کنید، او نمی شنود!

Mashulya:

او همه چیز را کاملا می شنود. بر روی آن می یابد افتخار اوست

نستیا:

شاید فقط برو و سلامت نکن شاید با شنیدن شنوایی، عدم دریافت قدرت؟

گریشان:

چه چیز دیگری کمبود قدرت است؟ من خوبم من فقط تو را متوجه نمی شوم شما در کنار دختران کوچک هستید!

Mashulya(winking با نستیا):

و من شنیدم که وقتی پسر 10 ساله است، کمبود قدرت پذیرش وجود دارد، و سپس یک قلدر بینی برای بوت شدن.

نستیا:

و چنگال بینی چطور است؟

Mashulya:

و این بدتر از عدم دریافت قدرت است. انسان خیلی بد است که هیچ کس را متوجه نمی کند. همه در خود مانند یک حلقه در سینک. همه و سپس - بدتر، بدتر ...

گریشان:

شما به خویشتن نگاه می کنی!

نستیا:

و بدتر، به من بگو!

Mashulya:

و بدتر این است که فرد نامرئی می شود. همانطور که سایه شفاف می شود Grishan به تازگی ده سال سن داشته است - او بلافاصله مرد فقیر را برداشته است، کاملا! او خود را می بیند، می شنود، و هیچ کس نیست!

نستیا:

من تصور می کنم: گریشان در جایی حرکت می کند، سرگردان می شود، می خواهد با کسی صحبت کند، و به نظر نمی رسد آنجا باشد. آه، نگاه کن، برگ شروع به زرد شدن! (یک انگشت در درخت برای گریشا)

گریشان:

و اینجا شما هستی   (شکستن شاخه، که نستیا نشان داد)

نستیا:

ببینید، چه طوفانی شکست! بیا برویم خانه! به من بگویید، آیا درمان برای این بیماری وحشتناک وجود دارد؟

Mashulya:

آنها می گویند که اگر یک نفر سلام کند، از ناآگاهی بیرون می آید، آنها شروع به تشخیص او می کنند. تنها راه فرار است.

(دختران Grisha را به سمت سمت خود می برند، اما راه خود را مسدود می کند)

نستیا(جلوگیری از بازوهای گریشین):

اوه، فکر میکنم قلاب را از دست دادم!

Mashulya:

آه خوب بارنت - مزخرف! اما گریشان تاسف خورد!

(Grisha همچنین به جستجو برای barrette غیر موجود متصل است)

گریشان:

خوب، نگه دارید اکنون قلم مو خود را پیدا خواهم کرد - بلافاصله مرا خواهید دید!

Mashulya:

... و مهم نیست که چه شخصی - خوب یا بد - هیچ کس نمی تواند عملش را ارزیابی کند! او کار می کند، او تلاش می کند، و برای همه کارهایش - صفر!

(گریشا در اطراف منطقه می ماند، اوور را بالا می برد، نیمکت را حرکت می دهد، چمن را با دستانش احساس می کند)

نستیا:

بارنت - بی احتیاط، کمی، خوب، او! بیا برویم خانه! اما انسان چیز بدی نیست! برای گریشان متاسفم! همسایه - به عنوان بستگان!

Mashulya:

آه نه گفتن! من قصد دارم گریه کنم

نستیا:

ما-آه آه-ل !!!

Mashulya:

چنین پسران قهرمانانه هستند! آنچه شما می خواهید، آن را برای شما انجام دهد! ستاره ها از آسمان آماده هستند تا آن را دریافت کنند! اما بیماری یک چیز سخت است. هیچ کس نخورد

نستیا:

و گریشان ما یک پسر خوب است! چگونه او می خواهد در مورد این "سلام" دستور بدهد؟ در غیر این صورت، ناپدید می شود! یا فقیر در حال حاضر رفته است؟

گریشان:

زرد با استاد !!!

Mashulya:

گریشان:

جوراب شلواری شماست!

نستیا:

این فقط ناپدید شد!

Mashulya:

آیا موی سر شما در دست شما بود یا به نظر من؟

گریشان:

زرد با استاد !!!

Mashulya:

آه، گریشان! سلام! و در اینجا ما با نستیا راه می رویم!

گریشان:

بنابراین شما موی سر خود را یا نه؟

نستیا:

نه! او کثیف و قدیمی است. من یکی دیگر داشتم شال و روسری گریشان، Mashuley و من بسیار خوشحالیم که شما را در اینجا ببینید! اما شما همیشه در جایی ناپدید می شوید! آشکارا به ندرت به خانه می روید؟ آیا می خواهید جایی بروید؟

گریشان:

خوب، سلام! ..

Mashulya:

در حیاط گاهی کاملا خالی است. ما فکر می کنیم گریشان اینجا خواهد بود. و شما جایی ندارید

گریشان:

خب، سلام به شما ..

این واقعیت که آمادگی خوب برای بازی باعث امنیت و سرگرم کننده می شود

من پایم، انگشتم در یک بازیگران.

شبکه در دروازه باید تنظیم شود!

و من یک کفش هستم پاره شده در گودال

چسب نزنید، تعمیر نکنید

شبکه در دروازه برای تنظیم!

من شیشه ای هستم! پرواز از پنجره ها

سقوط کرد، سقوط کرد

توپ به سمت من حرکت کرد.

بیهوده درخشید، شسته شد

شیشه ای وجود ندارد - شکسته.

بچه ها بازی کرده اند!

بسیار مهم است که یک شبکه در دروازه قرار داده شود!

و من یک پدربزرگ هستم که

پیش نویس ترس است

بدون یک پنجره به من، پدر بزرگ من - غم و اندوه.

چگونه از مشکلات فرار کنیم؟

در باد من، مثل یک قفس.

یک شبکه در دروازه قرار دهید

و سپس پنجره را تخلیه کنید!

راما در سفید سفید!

بدون شیشه، توپ نمیدهد!

مادران خود را ارسال کنید

و من - توپ! ساده، فوتبال!

پسر سریع و چابک است!

من الان پرواز می کنم

من پرواز می کنم شبکه را بگذار

در پدربزرگ تا اسارت

او گفت شما جنگ

برای شیشه ای در تلافی،

این فوتبال محل نیست!

و من - فورد، ماشین.

من خسته هستم، تمام گرد و غبار جمع شده

در بزرگراه های نزدیک

من صلح دارم - پاداش روزانه

اما زمانی که توپ در من است -

من یک سیگنال میدهم، و

غمگین و گریه -

آژیر خشم واقعی است.

من به ندرت سقوط می کنم

اما   خب بچه ها را ببند

و ما - مادران این کودکان

از بازیگوش که ایده های آن

آمار و فورد

انگشتان پا، پنجره و پدربزرگ!

کتانی بریده بریده

آنها مثل سوزن گیر افتادند

یک انگشت تبدیل شد - یک کراکر!

توپ - به دروازه، از طریق بوش

درست در پنجره پدربزرگ!

سینمای کارآگاه

کامل گناهکار نیست

همان توپ، پدربزرگ را بدهید!

آنها همه در یک زمان رنج می بردند

لوستر ها ضرب و شتم، گلدان ها ضرب و شتم،

اما با جنگ شما با ما آشنا نیستید!

آیا شبکه ای وجود دارد؟ خودتان را ببندید

و من - خالص برای دروازه.

بدون من دروازه دهان است.

او همه چیز را فرو می برد: بی پایانی!

فورد سیگنال چند تن را نشان می دهد.

رادیکولیت سالمندان

همه درد ها صدمه می بینند: لرز.

اما مشکلات ناپدید می شوند:

توپ را بگیرم

توپ در حال حاضر بدون شکل است

گذشته از هدف در خم شدن

مگس ها توسط هدف نادرست است.

فنگ شیشه همیشه زمین است

و آماده است تا به پا برسد.

بنابراین بی سر و صدا، کم کم

کفش های کت و شلوار در کل انجام نمی شود!

و شما، مادران، آماده شوید

گچ، ید و باند!

شبکه ب نیاز به دروازه!

بدون یک بازی، جهان خسته کننده است، اما

نیاز به فکر کردن در مورد پنجره!

من اضافی نیستم، نیاز دارم

آویزان در حیاط!

و من - یک هدف! تاج بازی

در فوتبال، مدتها منتظر است!

تپه های قایقرانی حفاری،

یک حرکت فریبکارانه انجام دهید

فقط یک هدف به خاطر بله

مش آویزان!   سپس

از بازی لذت ببرید

بدون سوزن و عینک مبارزه!

شما مرا خواهید دید

با لبه های هم بزنید

وب سفید برفی

یک بازی استفاده نشد - یک عکس!

دید از پنجره - چشم انداز دوست داشتنی

نه یک بازی - شعر!

چه کسی باید باشد؟

گفتگو دو پسر: کسب و کار و کنجکاو.

- چی کار میکنی؟

- آیا این را نمی بینید؟ من روزنامه را می برم

- بسیاری از قطعه های یکسان؟ برای پاپی ماچ؟

- نه، این پول خواهد بود آموزش من به سرعت یاد می گیرم پول شمارش کنم مانند یک بانکدار

- آیا شما غنی هستید؟

- نه من آماده ام

- هنوز نمی دانم اما پرونده از بین خواهد رفت - شما نمی توانید آن را از دست بدهید. بلافاصله بر روی انگشت تا "Thu!" و به سرعت به نوشتن، بازنویسی.

- پرونده باید صبر کند. و اگر او نمی رسد؟ در جایی که نیاز دارید کار کنید یا یاد بگیرید چه کسی می خواهید؟

- مرد غنی! بانکدار، میلیونر - هر کدام از اینها. شما به بسته های بسته نرم افزاری کمک می کنید. نگاهی به نوار، چسباندن آن!

- و چند قطعه کاغذ در هر بسته باید باشد؟

- خیلی زیاد مطالب برای پانزده

- یک، دو، سه، چهار، پنج ... گوش کن! چنین کار خسته کننده ای! خودت را حساب کن و من برای بستنی میروم من 30 روبل دارم اینجا اینها

- پول باقی می ماند - روزنامه را خریداری می کنم! بسته های نازک به دست می آیند.

- شما خودتان پول خود را در یک روزنامه صرف می کنید! چیز مال شماست!

- من قبلا همه چیز را صرف کردم

- در روزنامه؟

- شما نمی فهمید در سرمایه شما نیاز به سرمایه گذاری، سرمایه گذاری ... پس از آن رشد می کند.

- شاید، من نمی خواهم سرمایه داری باشم کسی دیگر من می خواهم

- تبدیل به یک شکارچی گنج همچنین کسب و کار سودآور. نیازی به سرمایه گذاری نیست فقط به دنبال

- گنج شکی نیست. نه، راننده بهتر است سوار شو و سوار شو. و آلنکا در حال اجرا است بیایید از او بخواهیم که او چه میخواهد! آلنکا! هنگامی که شما رشد می کنید چه زمانی خواهد بود؟

آلنکا:

- هنوز نمی دانم و اینقدر بدی چی کار میکنی؟ سرایدار خواهید دید - قسم می خورم و من بستنی دارم! اینجا جالب فقط آن پایان یافت و کیوسک بسته شد. آخرین زمان خوب، بله!

پسران پس از فرار از آلنکا تماشا می کنند. یکی - با تعداد انگشت شماری از مقالات روزنامه، دوم با 30 روبل صرف نیست.

صحنه جالب - "حراج خانواده"

در آشپزخانه یک زن، یک شوهر و دو فرزند است. همسر ایستاده به صفحه، مردان نشسته است.
همسر: بنابراین، مقدار زیادی یک - سوپ! شروع قیمت - شستن ظروف
  شوهر: من غذاهای خودم و برای شما شستن می کنم!
  همسر: ظرف دو بار شستشو می دهد
  پسر: من تمام ظرف ها را می شستم!
  همسر: تمام ظروف را بشورید - یک بار!
  پسر دوم: من تمام ظرف ها را بشورم و زباله را بیرون می آورم!
  همسر: پسر ارشد، هوشمندانه! راز! از سطل زباله خارج شوید و تمام ظروف را بشویید دو! از سطل زباله خارج شوید و تمام ظروف را بشویید ...
  شوهر: من حقوقم را می دهم!
  همسر: فروخته شده! یک مرد در یک تی شرت خاکستری!

صحنه های شومیز درباره همسر و شوهر

یک زن سوپ را از یک قوطی به یک بشقاب از یک مرد ریخته است.
  زن: خوب؟ سکوت میکنید؟ آیا دوست دارید که چگونه غذا می کنم؟ دوست ندارم !! چی میخوای؟ !! بگو مثل یک انسان ؟! اگر شما آن را دوست ندارید، می توانید بیرون بیایید !!! چه چیزی پراکنده است؟ !!!
  یک مرد زیر یک میز با مسمومیت شدید قرار دارد.

صحنه خانوادگی - "مرد تانتوم"

شوهر دروغ گفتن روی نیمکت تماشای تلویزیون. همسر وارد اتاق می شود
  شوهر: من به یک تی شرت جدید نیاز دارم!
  همسر: چرا؟
  شوهر: ببین چه چیزی دروغ می گویی
  همسر: تی شرت ...
  شوهر: در یک تی شرت؟ ​​!! آیا این پیراهن است؟ Vaughn، Seryoga از همسر 42 یک تی شرت را خریداری کرد - بنابراین تی شرت است! و من شلوار آموزش جدید خریدم! دروغ گفتن بر روی نیمکت مثل یک شاهزاده! و من؟ من چیزی بر روی مبل نمیبینم؟
  همسر: عزیز، اما حالا نمی توانیم ...
  شوهر: آه، پس؟ من برای پدرم می روم!

ویدئو: صحنه خنده دار برای کودکان در مورد خانواده

خانواده دوستانه صحنه کوتاه برای کودکان

ولادیمیر Kozhushner

در اتاق عبارتند از: یک میز، با روتختی، مبل (نیمکت)، تلویزیون و میز کنار تخت. روی میز کنار تخت یک گلدان با گل، یک مجله، یک پارچه خشک، یک گردنبند آب و یک شیشه خالی وجود دارد.
  مبلمان است که شما می توانید در اطراف جدول اجرا شود. از تلویزیون می تواند صدای دو صدایی، مرد و زن را بشنود.
  در میز بر روی صندلی برادر و خواهر - Vova و تانیا و تماشای تلویزیون. یک پیراهن آویزان پشت صندلی تانی.

Vova: تلویزیون را به کانال دیگری متصل کنید.
  تانیا: چرا؟
  ووا: نمی خواهم به چگونگی صحبت کردن با عمه و عمو با یکدیگر گوش دهند.
  تانیا: این عمه و عمو نیست، بلکه شوهر و همسر است. ایتالیایی ها در اینجا این است
  ووا: من هنوز نمی خواهم سوئیچ لطفا
  تانیا: خوب فقط پس از آن در شوهر و همسر بازی خواهیم کرد.
  ووا: چطور می خواهیم بازی کنیم؟
  تانیا: بسیار ساده است. شما هر آنچه را که از شما می خواهم انجام خواهم داد.

تانیا از صندلی می آید، تلویزیون را خاموش می کند (خجالت زده خاموش است)، به عینک پیاده می رود، مجله را می برد، به صندلی می رود، پایین می آید و وانمود می کند که مجله مد را تماشا کند. اتاق آرام است ووا به خواهرش نگاه می کند و برای تیمش منتظر است.

تانیا: آوردن آب من.

ووا صعود می کند، به تخت کنار تخت می رود، یک لیوان آب را می ریخت و به طور صحیح خدمت می کند.
تانیا به طرز عجیبی این مجله را به تعویق می اندازد، بالا می رود، شیشه را از ویوا می گیرد، آن را می خورد و آن را می برند.

Vova شیشه را روی میز تخت قرار می دهد، به سوئیچ می رود و نور را روشن می کند.
  تانیا دوباره بر روی مبل نشسته، موهایش را کمرنگ کرده، سفت می شود و وانمود می کند که سرد است.

تانیا: بلوز را به من بده. چیزی سرد شده است
  ووا: من یک پیراهن نخواهم گذاشت بلند شوید و آن را بگیرید شما در حال حاضر بزرگ هستید

تانیا از تخت پایین می آید

تانیا: پس ناعادلانه. شما وعده داده اید که همه چیز را که از شما می خواهم انجام دهم.

پدر وارد و با لبخند به تانیا میرود.

پدر: چرا برادرت را سفارش می دهید؟
  تانیا: اما من همسرم هستم و همه چیز برای من امکان پذیر است.

پدر ظاهر شدید می کند و از یک پا به سمت دیگر، مانند یک خرس، به تانیا می رود.

پدر: حالا شما را به دام انداختن! آیا ممکن است به فرمان مردان!

تانیا از پدرش پریده. ووا نیز پس از او می آید آنها سعی می کنند او را بگیرند اتاق شروع به هم زدن می کند به نظر می رسد موسیقی سریع است. قهرمانان در اطراف میز اجرا می شوند و با خوشحالی گریه می کنند و جیغ می کشند در طول راه، تانیا به طور غریزی صندلی بالا را می کشد و روی میز را بیرون می کشد. سپس او را به سمت خروج می برد و با مادرم در آستانه مواجه می شود. پنهان شدن پشت پشت. در صورت یک لبخند. واضح است که او بازی را دوست دارد.
  مامان: سر و صدا چیست؟
  موسیقی ساکت است
  تانیا: آنها می خواهند من را بترسانند!
  مامان دستش را بر روی باسن قرار می دهد، چهره ای جدی می گیرد.
  مامان: دو نفر برای یکی؟ بنابراین عادلانه نیست! در اینجا ما به شما نشان خواهیم داد!

حالا پدر در حال فرار است، و مادر و تانیا در حال تعقیب او هستند. همه در اطراف میز و Vova، که مانند قطب ایستاده. موسیقی سریع برای تلفن های موبایل دوباره. پدر بر روی اجرای اجرا می کند "آه! آه! مادر، - "حالا ما را به شما بگیر!"، تانیا - "گرفتن او! گرفتن! " مامان با پدر بر روی نیمکت روبرو می شود و به او می افتد. تانیا بالا می رود سپس Vova استراحت می کند و بر روی پدر نیز جهش می کند. به نظر می رسد بسیار - کوچک!
  پدر: به اندازه کافی به اندازه کافی تو مرا له کن

بچه ها با بی حوصله اجازه دادند. تنفس سخت، همه روی نیمکت نشسته اند. موسیقی ساکت است مامان به پدر نگاه می کند

مامان: توضیح دهید که چه اتفاقی افتاد؟
  پدر: دختر، من تعداد زیادی از سریال ها را دیدم و شروع به فرمان دادن ووا کرد. تصمیم گرفتم از او محافظت کنم.
  مامان: بله، شما یک تربیت خوب فکر می کردید - کودک را گرفتار کردید!
  تانیا: مامان! بنابراین او معتقد است.
  مامان: من قبلا به شما گفتم که شما نیازی به تماشای فیلم های بزرگسال ندارید. چشم ها خراب می شوند، سر با اطلاعات غیر ضروری مسدود می شود و زمان هدر رفته است.
  تانیا: خوب، مادر. آیا می توانم برنامه های کودکان را ببینم؟

مامان دخترش را دوست دارد به آرامی سرم را سکته می کند

مامان: میتونی

مامان و بابا بلند می شوند دستان خود را بپیچید بچه ها بالا می برند ووا آغوش پدر تانیا مادر را آغوش می گیرد

مامان: پیشگامان من. چطور تو را دوست دارم
مامان اجازه می دهد از دست پدرم دست بکشد و سعی می کند از آغوش تانیا خلاص شود. بچه ها والدین را محکم تر می برند. مامان به آرامی صحبت می کند
  مامان: همه چیز. همه بازی کرد و اکنون، عزیزم، اتاق را تمیز کن، و من به آشپزخانه بروم.

کودکان اجازه می دهند والدین خود را ترک کنند. مامان بیرون میاد همه با هم شروع به تمیز کردن. تانیا پارچه ای بر روی میز کنار تخت می گذارد، گرد و غبار را می پوشاند و روی میز روی میز می کشد. Vova صندلی ها را می کشد و آنها را در محل قرار می دهد. پدر بر روی پنجره پرده را هل می دهد.
  مامان وارد می شود

مامان: چه خلوص چه شخص بزرگ! شما سزاوار ناهار هستید بیا، من تو را می خورم
  بچه ها به مادر می روند مامان آنها را می کشد و برای خروج سر می رود. پدر باز می ماند و لبخند می زند
  پرده

صحنه های خانوادگی خنده دار برای کودکان در مهد کودک

صحنه هایی درباره خانواده خنده دار برای دانش آموزان

استراحت شبانه "با هم ما هستیم"، اختصاص داده شده به روز خانواده است.

اهداف:

  1. عشق و احترام به خانواده تان را افزایش دهید
  2. توسعه و تشکیل یک تیم دوستانه از کودکان و والدین.
  3. توسعه توانایی های خلاق کودکان.

دکوراسیون سالن:   بالن، توس با برگ، بر روی هر یک از آنها - یک عکس از خانواده هر کودک. نمایش آثار خلاقانه خانواده. مادر عزیزم.

تجهیزات:   برای مسابقات - 2 پیشرو، 2 حصار، 2 گلدان، طناب، 2 صندلی، 2 روزنامه، 2 نخ، 2 سوزن، سیب زمینی، چاقو. مرکز موسیقی

دوره این رویداد:

سرب:

عصر، عزیزان عزیز و پدر و مادر عزیز!

در خانه ما تعطیلات با شکوه است

من فکر می کنم که مهم نیست

امروز پدر شما مادر است

آیا کسی در دنیا وجود دارد؟

نزدیک تر و خویشاوند

جلسه ما به روز خانوادگی اختصاص دارد. خانواده چیست؟

دانش آموز:

خانواده ما چیزی است که ما در همه آنها به اشتراک می گذاریم
  کمی کم: هر دو اشک و خنده
  صعود و سقوط، شادی، غم و اندوه
  دوستی و نزاع، مهر و موم خاموش
  خانواده همیشه با شما هستند
  اجازه دهید عجله های ثانیه، هفته، سال،
  اما دیوارها بومی هستند، خانه پدرت -
  قلب برای همیشه در آن باقی می ماند!

دانش آموز:

من خانواده ام را خیلی دوست دارم
  سلام او ارسال داغ:
  پدر، مادر و خواهر،
  پیرمرد پیر و ... من!

سرب:

تبریک به این تعطیلات به همه کسانی که حضور دارند. خانواده ام را خوشحال، سلامت، رفاه و همه چیز می خواهم.

با تشکر از شما برای کنار گذاشتن تمام کسب و کار و نگرانی شما، شما با فرزندان خود اینجا آمد.

به ما خوش آمدید تعطیلات خانوادگی   "با هم ما خوب هستیم."

ما برای عصر جمع شده ایم، که امیدواریم به شما بدهد خلق و خوی خوب. فعال، بازی، شرکت در مسابقات و فقط استراحت کنید!

و اکنون، من از شما سوالاتی خواهم پرسید که من فکر می کنم پاسخ های صادقانه دریافت می کنند (یک میکروفون دستکاری شده منتقل می شود؛ کسی که در دستانش "میکروفن" است پس از یک سیگنال مشخص پاسخ به این سوال)

  • آیا شما خواسته اید که به عصر برود یا قبلا قبول کردید؟
  • وقتی آخرین بار در مدرسه بودی؟
  • آیا شما در زندگی مدرسه در مدرسه علاقه مند هستید؟
  • آیا درس اول خود را به یاد می آورید؟
  • کدامیک از موضوعات مورد علاقه شما مورد علاقه شما بود؟
  • آیا با دوستان مدرسه خود ارتباط برقرار می کنید؟
  • آیا شما همیشه در کلاس درس رفتار کرده اید؟
  • آیا مجازات شده اید؟ اگر چنین است، چرا؟
  • چه کسی رویاهام را در دوران کودکی بوجود آورد؟ آیا رویای شما حقیقت دارد؟
  • آیا اغلب وقت خود را با بچه ها سپری می کنید؟

با تشکر از شما پدر و مادر و اکنون بچه ها، در مورد این کلمات حدس می زنند:

بسیاری از آنها در این دنیا،
  کودکان آنها را با تمام قلب خود دوست دارند
  فقط برای همه، او تنهاست
  همه عزیزتر از شما
  او چه کسی است
  من جواب خواهم داد: این مامان من

مامان ... یک کلمه کوتاه و مهم! بدون آن، زندگی روی زمین غیرممکن است. سال ها گذشت، مادران سن، اما هنوز باقی می ماند و وفادار ترین و قابل اعتماد دوستان و حامیان در همه امور.

آیا می دانید مادران شما به عنوان یک کودک چه هستند؟

حالا شما را بررسی خواهیم کرد .

وظیفه برای کودکان: از عکس فرزندتان به مادر اطلاع دهید، روز تولد مادر را بنویسید.

دانش آموز:

لبخند مادر
  شادی را به خانه می آورد
  لبخند مادر
  نیاز به همه جا، در همه چیز!

دانش آموز:

مامان به من میگه
  اسباب بازی ها، شیرینی ها
  اما من عاشق مادر هستم.
  آهنگ های مبارک او را می خواند
  ما هرگز با هم خسته نباشیم!

وظیفه برای مادران: یک لالایی بخوان

مسابقه "میزبان

مادرم یک پیراهن، لباسی می پوشند پیراهن بچه گره خورده. پس از مادرم قرار میگیرد - یک گلدان را انتخاب کنید سریعتر چه کسی؟

مسابقه برای کودکان

موضوع را به یک سوزن

دانش آموز:

حالا ما می خواهیم به مادران ما چند راهنمایی در مورد نحوه رفتار با فرزندان خود بدهیم:

دانشجو 1:

باید شخصیت مادر باشد

به طور کامل بشر بسیار انسان است:

اگر سه عدد را دریافت کنم -

تمام شب عجله نکن

شاگرد 2:

و بگو: "برو به فیلم،

پیاده روی با هم -

سر خود را از هندسه خود را سوزاند! "

شاگرد 3:

باید شخصیت مادر باشد

باید انسان باشد

نباید غم انگیز باشد

شاگرد 4:

من وعده داده ام

یک کیسه سبزیجات بگیرید

در کلبه تابستانی -

مامان باید او را بگیرد

می تواند خسته شود

اجازه دهید او را نبینید:

"سخت است وحشت!" -

بگذار او شجاعت بدهد

دانش آموز 5:

این ماهیت مادر من است

بدون تردید بشر!

مرد، او دوست است!

و کاملا راحت!

سرب:

مادران، آیا شما موافق هستید؟

آنها می خواهند بشنوند: "بله" در پاسخ

و البته، "نه" شنیده می شود!

سرب:

در حال حاضر حدس می زنم در مورد این کلمات:

دانش آموز:

او می تواند همه چیز را انجام دهد، او می تواند همه چیز را انجام دهد
  همه شجاع و قوی تر
  راد برای او مانند پنبه
خوب، البته، این DAD است

سرب:

بچه ها مقاله ای درباره پدر نوشتند من گزیده ای از آنها خواهم خواند. (پیوست).

وظیفه برای پدران   - خودت را با شرح تشخیص دهی

دانش آموز:

یک خانه بدون پدر!

واقعا بچه ها

چه کسی مدفوع را تعمیر خواهد کرد

شما را با ماشین می رانند

در دفتر خاطرات من

او همه چیز را برای بازنویسی می داند!

دانش آموز:

این یک معجزه است، این چطور است!

روزنامه ما به زندگی ادامه می دهد:

او بر روی بینی پدرش دروغ می گوید

و در لحظات خنده دارش

دانش آموز:

پدر کیپ تصمیم گرفت تمیز کردن را انجام دهد.

"دوست من!" پدر گفت.

"وقت آن است که به آن بپردازیم!"

"ایده زیبا است!" - مامان گفت

و بلافاصله از خانه فرار کرد

سه ساعت مادر در پارک نشسته است، با ترس در تلفن همراه به نظر می رسد:

"هنگامی که تمیز کردن تمام شده است.

آیا من قادر به بازگشت به خانه در گذشته است؟ "

سرب:

البته ما شوخی می کنیم

اما بسیار خوب است

وقتی نزدیک شدی

پدر باهوش شما

حمله رعد اسا بررسی کودک:

- مورد علاقه پدر؟

- اندازه کفش؟

- یک مکان مورد علاقه در خانه؟

- تولد پدر؟

مسابقه برای پدران:

کودک روزنامه را حمل می کند، پدر آن را دور می کند، عینک هایش را می گذارد، در یک موقعیت راحت نشسته و خواندن می کند.

سرب:

و اکنون توجه دوستان!

من یک مسابقه پیشنهاد میکنم

اینجا چه کسی قوی است، چه کسی باهوش است

مهارت خود را نشان دهید

وظیفه:   پدران و کودکان کشیدن طناب.

برنده جایزه مدال "قویترین خانواده" را به خود اختصاص داده است.

دانش آموز:

چطور به ما نگو کلمات گرم   درباره پاپاس

چه کسی ما را بسیار دوست دارد

که گاه گاه گمراه میشوند

ستایش، بارها ستایش می کنم

دانش آموز:

با تشکر از آنها برای سختی مردان

برای محدود کردن، برای اراده و آسایش،

برای دست مردان قوی و وفادار

چه چیزی ما را دوست دارد و خانه ما را گرامی می دارد

دانش آموز:

ما مادرها و پدرمان هستیم

آرزوی ما آرزوی موفقیت داریم

در مورد موفقیت، و در خانواده از گرما.

ما می خواهیم همه مردم بدانند

چه مادران ما

چه پدران ما.

بهترین همیشه همیشه!

کلمه پاسخ والدین:

میزبان: چه کسی دقیق تر از هر کس دیگری است؟

میزبان: چه کسی عزیزتر از همه ما در جهان است؟

والدین: فرزندان ما، فرزندان ما!

میزبان: چه کسی قلب ما را با عشق تلقی می کند؟

والدین: فرزندان ما، فرزندان ما!

میزبان: کیست مشتاق ملاقات ماست؟

پدر و مادر: فرزندان ما!

میزبان: فرزندان شما!

دانش آموز:

ما چگونه پدران و مادرانمان را دوست داریم.

دانش آموز:

آنها لباس، کفش، شستن، غذا را طبخ می کنند.

دانش آموز:

آنها نگران وقتی که بیمار می شوند.

دانش آموز:

و گاهی توجهی به نحوه رفتار ما نمی کنیم.

دانش آموز:

آیا می توانید این اتفاق را نشان دهید؟

دانش آموز:

و چه اتفاقی افتاد اگرچه چنین افرادی در بین ما وجود ندارد، اما به والدینمان آسیب نمی رسانند تا این را ببینند.

صحنه.

مامان:

دختر، دختر!

من به نفع من!

خوراک برادر

کوکی های کرمی!

دختر:

خسته، مادر، من یک برادر دارم.

در یک نوسان، من می خواهم در پارک چرخید!

پدر:

دختر، عسل!

آپارتمان را پاک کن!

برای مدت زمان طولانی روی میز

کوه های زباله و گرد و غبار!

دختر:

اگر واقعا نیاز دارید،

خودت را پاک کن

سه ساعت پیش تصمیم گرفتم

وظیفه دشوار

مادر بزرگ:

عزیزم، عزیز!

ما به کشور می رویم

بدون تو در کشور

زن سبک و جلف ما گریه می کند!

نوه:

من نمی خواهم به کشور بروم!

چه چیزی باید در کلبه انجام دهید؟

پس از همه، من نمی توانم علف هرز

و تمشک رسیده نیست!

مامان:

با دختری چه کار میکنی؟

به ما بگویید

می تونی او را نشان بده

آیا به پزشک نیاز دارید؟

سرب:

خیلی خوب وقتی خانواده دوستانه است. هر یک از نیمی از کلمه، از نیم نگاه، یکدیگر را درک می کنند. و هنگامی که شما هنوز هم می توانید بستگان خود را پیدا کنید - فقط بزرگ خواهد بود. در یک دایره ایستاده باشید. بازی "پیدا کردن مامان (پدر)".

یک آهنگ درباره دوستی

سرب:

حدس بزن:

کی پچ را روی پاشنه قرار می دهد؟

چه کسی لقمه و تعمیرات کتانی را انجام می دهد؟

چه موهای برفی سفیدتر است؟

دستانتان زرد و خشک است؟

چه کسی دوست دارم و پشیمانم؟

چه کسی شعر می خواند؟

- البته اینها مادربزرگ هستند.

مسابقه "سیب زمینی را تمیز کن".

سرب:

هر خانواده از مسابقات پیشنهادی، به صورت اراده، یکی از آنها را انتخاب کرد که در آن می خواست شرکت کند. بیایید ارائه و حمایت را ببینیم.

1) مسابقه "نژاد من"

خانواده ارائه یک تصویر نشان دادن درخت خانواده از تمام خانواده است. این جایزه به خانواده اعطا می شود که دارای بیشترین شاخه درخت است، به عنوان مثال، که پدر بزرگ خود را بیشتر می داند.

2) مسابقه "نشانه خانواده من"

نمایندگی و حفاظت

خانواده گوگول صحنه "خانواده" مدال - "بهترین بازیگری خانواده".

3) رقابت عاشقانه

داستان جالب ترین مورد از کودکی یک کودک یا والدین.

4) مسابقه "آهنگ مورد علاقه ما؟"

عملکرد کل آهنگ های مورد علاقه ی خانواده.

Drakunov خانواده. مدال - "خانواده پر آوازه".

5) مسابقه "دستان خسته کننده در برابر خستگی"

نمایش آثار خلاقانه خانواده. مدال - "خانواده خلاق ترین."

خانواده لئونتیف، شوشکوف، لیخاچف، پوپوف.

6) مسابقه "آرزو"

خانواده Polzikovs، Balagurovs، Andrushkevich. مدال - "بهترین آشپزی".

7) مسابقه "آلبوم خانوادگی".

جالب ترین عکس خانوادگیو همچنین امضای اصلی.

خانواده Balagurov. مدال - "خانواده فتوژیک ترین".

سرب:

این نتیجه بخش نخست از شب ما است. از مشارکت شما بسیار سپاسگزارم، زیرا شما توانایی و لبخند خود را می دانید. من همه را به چای دعوت می کنم.

به اشتراک بگذارید